menu

ثبت آگهی رایگان

سقفی زیر آسمان

امروز حال و هوای اتوبوس کمی فرق داشت. همه از وام مسکن و قرعه کشی در اداره صحبت می کردند. به هرحال دغدغه اصلی همه خانه دار شدن بود. بحث وجدل همکاران از یک طرف، سرمای آذر ماه از طرفی دیگر تمرکز را از او گرفته بود. از پنجره اتوبوس به ساختمان ها و خانه ها خیره شده بود. این همه خونه تو این شهر هست چرا نباید یکیش مال من باشه؟ پنجره ها و نمای کثیف بعضی خانه ها نشان از خالی بودنشان داشت. چرا بعد از بیست سال جون کندن و کار کردن، هنوز یه سقف بالای سرمون نیست؟! کجای کارم می لنگه؟! حوصله غرولندهای همسرشو نداشت؛ نادر چیزی به سال نمونده، امسال هم نتونستی خونه بخری؟ معلوم نیس چقد دیگه باید بریزیم تو جیب صابخونه تا بذاره یه سال دیگه تمدید کنیم؟! از این خونه به دوشی خسته شدم به خدا! اعظم خانم یادته طبقه دوم خونه حاج اکبر می نشستن؟! خونه خریدن! نادر با توام، تو اون روزنامه دنبال چی می گردی؟ حواست به من هست؟... خانم تو فکر خونه ام دیگه! نگاه کن چی نوشته اینجا! ثبت نام مسکن مهر برای کم درآمدهایی مثل ما که خونه ندارن و از سری اول جا موندن، این بار حتماً ثبت نام می کنیم. راس می گی نادر؟ خب چقدر باید پول بدیم؟ کجاس این خونه ها که می گی؟ نمی دونم کجاس، هنوز به اونایی که چند سال قبل ثبت نام کردن تحویل نشده، فقط می دونم خارج از تهرانه. وا! خارج از تهران که نمیشه زندگی کرد، چی داری می گی نادر؟! سعید و عاطفه هر روز باید برن دانشگاه! خودتم که هر روز باید بری سرکار! مگه میشه خارج از تهران زندگی کنیم؟! بگو ببینم چقد تا تهران فاصله داره؟ خانم نمی دونم دقیقاً کجاست، دولت زمین اختصاص داده واسه ساخت، توکل به خدا ما هم ثبت نام می کنیم. مبلغ اولیه اش واسه ثبت نام زیاد نیست، بقیه شم توی چند مرحله کم کم پرداخت می کنیم. آقا نادر شما که وام نمی خوای؟ خدا بخواد خونه دار شدی و دیگه یواش یواش باید به فکر یه شیرینی تپل باشی همکارا خیلی وقته منتظرن! صدای آقای رضایی از همکاران کارگزینی و دستی که به شانه اش خورد، او را از فکر بیرون آورد، بقیه همکاران هم با خنده حرفش را تایید کردند. نادر لبخند تلخی زد، سرش را تکان داد و گفت: چشم شیرینی سرجاشه! خدایا به اینا که همکارم هستند نمی تونم بگم، وای به حال زن و بچه ام. چه جوری بعد از این همه وقت امیدواری و شوق و ذوقِ مریم و بچه ها، برم بگم امیدشون ناامید شده و نمی تونیم خونه رو تحویل بگیریم؟ همسرش برای خانه دار شدن تلاش زیادی کرده بود. علی رغم میل باطنی اش برای زندگی در ساختمان های مسکن مهر در خارج از تهران موافقت کرد. او در این مدت هرچه طلا داشت فروخت، از دوست و آشنا و فامیل پول قرض کردند تا بتواند پول موردنیاز را تأمین کنند. در مرحله بعد مجبور به فروش ماشین شدند. خلاصه هرطور بود برای ثبت نام و مراحل بعدی واریز پول، توانستند مبلغ خواسته شده را جور کنند اما بعد از مدت طولانی درحالی که دیگر باید به فکر تحویل خانه و خرید پرده و مبلمان جدید باشند، چند روز پیش اطلاع دادند که برای تحویل خانه، باز هم باید مبلغ دیگری واریز کنند. نادر نمی دانست از کجا و چگونه پول جور کند. در طی این سال ها مدام به هم می گفتند کم می خوریم، گرد می خوابیم تا بتونیم پول جور کنیم و خونه رو بخریم! از پشت شیشه بخار گرفته اتوبوس، خانه ها و مجتمع های شهر تار دیده می شد، باز هم رؤیای داشتن سقفی در ذهنش جان گرفت...

انتهای خبر/پیام ساختمان

چاپ شده در هفته نامه پیام ساختمان شماره 235

فهرست مطالب شماره 235

این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :

×