menu

ثبت آگهی رایگان

آرامش در خانه لهستانی ها

کد مطلب:3216خانه های مردم اروپای شرقی چه ویژگیهایی دارد؟ مردم اروپای شرقی معمولا آرام وشادند و خانه های باصفایی دارند که معماری آن چشم هر بیننده ای را می نوازد.هنگامی که در سایت ها به دنبال مطلبی در این باره بودم ،چشمم به مطلبی خورد که بسیار جالب بود .روایت یک دانشجوی ایرانی از مشاهداتش در لهستان را بخوانید.«من، فارغ التحصیل رشته سینما، مدتی را در لهستان و در شهر «ووج» برای تحصیل گذراندم. دانشگاهی که من در آن در رشته ادبیات نمایشی انگلیسی درس میخواندم درست در مرکز شهر بود و همیشه دنبال خانه ای بودم که هم به دانشگاه نزدیک بوده و هم قیمت مناسبی داشته باشد. شهری که من در آن زندگی میکردم بعد از ورشو مهم ترین شهر لهستان است. ووج شهری است که در جنگ جهانی دوم تقریباً سالم ماند و خرابیهایش هم بعد از جنگ ساخته نشد؛ شهری که چند دهه پیش قلب تپنده سینمای اروپا بود و کارگردانانی چون کیشلوفسکی و پولانسکی در مدرسه سینمایی همین شهر تحصیل کردند. شما در این گزارش با سبک دیزاین خانه های قدیمی شهر ووج آشنا میشوید. در این گزارش حاصل مشاهداتم از زندگی در یکی از این خانه ها را برایتان نوشته ام.خانه باید تاریخ داشته باشدخانه برای من جایی است که هر نقطه اش تاریخی داشته باشد. خانه برای من جایی است پر از عکس، رومیزیهای دستباف؛ جایی که به چیدن هر نقطه اش فکر کرده باشی؛ جایی که وقتی در آن قدم میگذاری حس کنی کسی تو را در آغوش میکشد. خانه ای که در بین آگهیها در اینترنت پیدا کردم با وجود ظاهر زمختش همین خصوصیات را داشت. در منطقه ای به نام «اوکچی» که تقریباً پایین شهر محسوب میشد. وقتی با دوستم برای دیدن این خانه میرفتیم، حس میکردم به قلب بازماندگان جنگ جهانی نزدیک و نزدیک تر میشویم. اتوبوس پایین میرفت و شهر کم کم چهره تمیز و زیبایش را از دست میداد و سیاه تر میشد.در راه حتی ساختمان هایی را دیدیم که بخشی از آنها در جنگ نابود شده بود و در بخش دیگرشان کسانی زندگی میکردند. ته دلم گفتم خدا کند، خانه ارزانی که من پیدا کرده ام یکی از همین ها نباشد. اما اوکچی از همان خانه های مرسوم دوران کمونیستی بود؛ ساختمان هایی خالی از طراحی که زنجیروار از آلمان شرقی تا لهستان کشیده شده بودند. زیبایی لهستان اما بر همه زشتیها غلبه میکرد. در پاییز آن قدر درختان سرخ رنگ و زیبا میشدند که حتی زشت ترین ساختمان ها هم نمیتوانستند از دلرباییشان کم کنند. صاحبخانه من یک زن تنهای 70 ساله به نام جیشا بود.زندگی به سبک بوهیمین هاهمه چیز چوبی و کاملاً همان چیزی بود که اروپاییها «بوهیمین» میگویند. بوهیمین اما داستان بلندبالایی دارد. اسم بوهم از سرزمینی تاریخی در اروپای مرکزی گرفته شده که حالا در بخش غربی جمهوری چک است. سبک بوهمی یا همان بوهیمین در اروپا به سبک زندگی کسانی میگویند که با روشی غیرمتعارف زندگی میکنند؛ کسانی که شیفته موسیقی، تئاتر و ادبیات هستند؛ آدم های بیپروا که در زندگی کوله بار اندکی دارند و آنچه دارند بیشتر ساخته دست خودشان است. این آدم ها از همان هایی هستند که همیشه در خانه شان یک نوشیدنی جدید با شیرینیهای داغ و خانگی را امتحان میکنید. هرچند جیشا زن تنهایی بود اما زندگیاش پر از آرامش و امنیت بود؛ آرامشی که انگار هر روز بهانه تازه ای برای زندگی کردن به او میداد.قسمت اصلی خانه جیشا یک اتاق نشیمن کوچک با یک تلویزیون قدیمی بود. میز موردعلاقه من، میز کنار تلویزیون بود؛ یک میز پر از عکس و ماتروشکا. ماتروشکا همان عروسک های تو در توست که از چوب درخت زیزفون ساخته میشود. ماتروشکا برای خانه های روسی و لهستانی شبیه سرمایه خانوادگی است. به آپارتمان که رسیدم، صاحبخانه ام، جیشا خوشحال و خندان در را باز کرد. پا که در خانه گذاشتم فهمیدم اینجا همان خانه ای است که میتوانم در آن زندگی کنم.اتاق من فقط یک تختخواب، یک کمد چوبی و یک میزتحریر داشت. پنجره اش آن قدر زیبا بود که نمیتوانستم از آن چشم بردارم. جیشا گفت میتوانم هرچه میخواهم از اتاقش بردارم و به اتاق خودم ببرم . جلوی تلویزیون یک مبل راحتی قرار داشت که به رسم خانه های اروپای شرقی پر از «گروشت» بود. گروشت، سبکی از قلاب بافی است که در هر خانه ای پیدا میشود. در لهستان کمتر دست آدم ها موبایل و تبلت دیدیم. اگر کسی بیکار میشد یا کتابی به دست میگرفت یا گروشت میبافت.

انتهای خبر/پیام ساختمان

چاپ شده در هفته نامه پیام ساختمان شماره 228

فهرست مطالب شماره 228

این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :

×