menu

ثبت آگهی رایگان

کسی به فکر آب نیست

کسی-به-فکر-آب-نیست

از روبروی دکه روزنامه فروشی رد می شوم. تیتر اول بیشتر روزنامه های امروز "سدهای تهران تنها تا 30 روز آب ذخیره دارند."

سکانس اول از روبروی دکه روزنامه فروشی رد می شوم. تیتر اول بیشتر روزنامه های امروز "سدهای تهران تنها تا 30 روز آب ذخیره دارند." بعد از اخبار ریزودرشتی که هرچندی پخش می شود (به شیوه قدیم) یا هوا می شود (به شیوه اینترنتی) دیگر خبر بی آبی کشور خبر جدیدی نیست. هرچند جانکاه و هولناک، اما خبری است که ماه هاست انتظار آن را می کشیم. 517 شهر کشور در وضعیت تنش و 9 کلانشهر-که نیمی از جمعیت کشور را شامل می شود- رقم کمی نیست و نیاز به فکر عاجل دارد. به اطرافیان نگاه می کنم که با همراه با من به تیتر اول روزنامه های نگاه می کنند. تمرکز روی روزنامه های ورزشی است؛ تب جام و جهانی گویا پایان نیافته است. دعوای نکونام و قلعه نویی، اعتراض علی دایی به داوری، آیا کی روش قرارداد را امضا کرد؟ و .... سکانس دوم فروشنده ای جلوی فروشگاه خود را با شلنگ آب پاشی می کند. چرا؟ نمی دانم. شاید می خواهد موزاییک های خیابان ولیعصر در هُرم گرمای تابستانی خنکایی بخورند. به چهره و پوشش آقای فروشنده نگاهی می کنم. میان سال، خوش پوش و به نظر خوش برخورد می رسد. با خود فکر می کنم لابد نمی داند که شهر ما هم یکی از شهرهایی است که نه در مرحله بحران، بلکه بدتر از آن در مرحله تنش آبی قرار دارد. شاید روزنامه ها را نمی خواند اما آیا اخبار تلویزیون و رادیو را هم پی گیری نمی کند! آیا تابلوهای تبلیغاتی عظیم در بزرگراه ها را نمی بیند؟ آیا هشدارهای وزارت نیرو، سازمان آب و فاضلاب و استانداردی تهران را در مورد صرفه جویی 20 درصدی نشنیده است؟ آیا خطر جیره بندی را احساس نکرده است؟ آیا خبر بی آبی 171 روستای خراسان جنوبی را نشنیده است؟ از جیره بندی آب در چابهار خبری به او نرسیده است؟ شاید دیگر وقت ایجاد پلیس آب رسیده باشد! سکانس سوم خیابان ولیعصر را پایین می روم. درختان چنار بلند زیباترین خیابان ایران در کنار جوی آب که در دو سوی خیابان با شیبی ملایم به پایین می آید، جلوه ای ویژه به این بلندترین خیابان خاورمیانه بخشیده است. اما ناگهان صحنه ای زننده از مدیریت نادرست آب جلوی چشمان شهروندانی که زمانی این شهر را دوست می داشتند جلوه گری می کند! مدیرت ضعیف یا فرسودگی تجهیزات انتقال آب باعث شکستگی یکی از لوله ها و رها شدن آب در سطح خیابان شده است[ای عجبا] آب با ارزش در این شرایط بی آبی هدر می رود، بی تاب می شوم، ساعتی می گذرد، از هیچ ماشین دولتی، خواه از طرف شهرداری باشد و یا اداره آب و فاضلاب برای جلوگیری از این هدر رفت خبری نشد. سکانس چهارم میدان ولیعصر، وزارت "صنعت، معدن و تجارت"، دربان وزارتخانه دولتی که بیشترین هشدارها را مبنی بر کم آبی داده است مشغول آب دادن کف آسفالت جلوی ورودی وزارتخانه است. این در حالی است که می باید بیشترین حساسیت و سختگیری در سازمان ها و وزارتخانه های دولتی صورت بگیرد. آیا مسئله بی آبی تنها مربوط به وزارت نیرو است و یا اینکه مسئله ای ملی است؟ اگر ملی است و اگر خبر روزنامه ها در مورد ذخیره 30 روزه سدهای تهران درست باشد آیا تنها با توصیه های اخلاقی و خواهش و تمنا بسنده باید کرد و یا اینکه با استفاده از ابزارهای معقول و رایج باید این بحران را از سرگذراند؟ آیا نباید در اعمال قوانین سختگیرانه صرفه جویی سازمان ها و ادارات دولتی پیش قدم باشند؟ سکانس پنجم چهارراه ولیعصر، آفتاب سوزان، ازدحام، تراکم و کلافگی. جایی که دیگر دورنمای فرهنگی ترین نماد شهری تهران یعنی "تئاتر شهر" نیز در دورنما پیدا نیست. آنچه پیدا است مجتمع های خرید کامپیوتر، اغذیه فروشی های ارزان و فست فود است. به زیرگذر ولیعصر پا می گذارم جایی که از تأسیس آن یک سال نمی گذرد. با این حال نشست آب در چند نقطه در سقف زیرگذر موجب رها شدن آب شده است. به کارگیری اسپیلیت برای تهویه!! زیرگذر نیز بر این منظره نامطلوب افزوده است. از خود می پرسم روش مناسب تر و با انرژی مصرفی کمتری برای تهویه زیرگذری به این بزرگی وجود ندارد؟ در ایستگاه مترو نیز به صحنه جالبی برخورد می کنم. نشست آب در قسمتی از جایگاه نیز موجب روان شدن آب شده است. تهویه ایستگاه متروی تهران به نسبت تهویه مناسبی است و با وجود تراکم زیاد جمعیت و هوای گرم بیرون تهویه این ایستگاه ها مسافران را از تیغ گرمای جانکاه تابستان نجات می دهد. اما به نظر می رسد برای بهینه سازی سیستم تهویه و مصرف کمتر آب، سازمان متروی تهران باید تلاش بیشتری انجام دهد. سکانس ششم در یکی از ایستگاه های صنعتی شریف پیاده می شوم. ساعت 4 بعداز ظهر را نشان می دهد! هنوز خورشید مردادماه تهران بی رحمانه می تابد. کشور آفتاب تابان قرن ها است که با این خورشید خو گرفته است. قنات، آب انبار، سیستم ذخیره و توزیع آب در تاریخ این کشورِ نیمه خشک، نشان از خلاقیتی دارد که بی آبی در دامان انسان ایرانی گذاشته است. اما امروز از آن میراث خبری نیست. به خیابان که قدم می گذارم آپارتمان های زشت 4 تا 5 طبقه را می بینم که لابد پمپ هایی آب را در لوله ها با میزان زیادی هدرروی به شیر می رسانند. در طی مسیر، کارگران شهرداری مشغول آبیاری چمن ها و فضای سبز کنار اتوبان یادگار امام هستند. چمن یکی از پرمصرف ترین گیاهان است و کاشت آن در شهرهای خشک نیمه کویری ایران توجیهی ندارد. از آن بدتر آبیاری آن هنگامی که آفتاب بی امان مشغول تابیدن است و به طرفةالعینی آب بخار شده و گیاهان هیچ نصیبی نخواهند برد، می گویم بسیاری گیاهان مناطق خشک و البته زیبا هستند که می توان به جای این گیاهان پرمصرف برای زیباسازی شهر استفاده کرد. گرچه آبیاری فضای شهری حجم کمی از آب مصرفی را شامل می شود. سکانس هفتم وارد خانه ام می شوم. در حالی که از این همه بی اطلاعی شهروندان متعجب و ناراحت هستم. می گویم حتماً باید کسی مردم را متوجه خطر کند. مصرف بی رویه آب خطری است که دامن همه ما را خواهد گرفت. در افکار غرق شده ام و مردم را بی مسئولیت و بی توجه در نظر می گیرم. چه خواهد شد اگر دیگر کم آبی هم نباشد؟ چه خواهد شد اگر اقلیم ایران در اثر این بی مبالاتی تبدیل به کویر و شوره زار شود چنانچه بعضی از کارشناسان پیش بینی می کنند؟ چه خواهد شد اگر دیگر راه بازگشتی نباشد؟ همچنان در این افکار غوطه ور هستم که ناگهان صدایی توجه ام را به خود جلب می کنم. چک، چک، چک! وارد آشپزخانه می شوم وای برمن وای بر من!! شیر آب را خوب نبسته بودم و به مدت 6 ساعت موجب هدر رفتن آن شده ام!

انتهای خبر/پیام ساختمان

این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :

×